پدر و پسر

بر الوالدین احسانا

پدر و پسر

بر الوالدین احسانا

۹ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

همیشه وقتی از حجاب وحیا حرف میزنیم از خانم ها میگیم ...

 

از چادری ها میگیم....

 

اما امروزمیخوام بگم...

 

سلامتی هر پسری که ریش داره وبهش میگن پاچه بزی و خم به ابرو نمیاره...

 

سلامتی اونیکه پاتوقش مزار شهداس نه باشگاه کامبیز بدنساز...

 

سلامتی کسی که جای پرورش اندام وتزریق بازو پرورش ایمان میکنه وخودسازی...

 

سلامتی پسری که سَرشو خم میکنه تا سنگ فرش خیابونا ،

 

نه رودروی ناموس مردم....

 

سلامتی هرچی پسره که بلوز معمولی میپوشه و شلوار کتون

 

نه لباس های تنگ وشلوار جاستین...

 

سلامتی اونی که نه مدونا میشناسه نه شکیرا والیزابت تیلور ...

 

دختر رویاهاشم سلنا گومز نیست...

 

سلامتی اون مردی که وقتی تو تاکسی میبینه دوتا خانم نشسته نمی ره وسطشون بشینه...

 

سلامتی اون پسری که نماز اول وقتش حجته...

 

سلامتی هرکی که پیشش،روبروش ،کنار دستش

 

تو کلاس با امنیت میشینی وانگارنه انگار کنارش دختر نشسته...

 

سلامتی اون پسری که بعد امتحان نمیره پیش همکلاسی های مونث وبگو بخند رابندازه

به بهانه ی امتحان...

 

سلامتی اون پسری که حاضره دخترا بهش بگن مَریضو اون وا نده...

 

سلامتی اون آقایی که ظهر تو دانشگاه پشت کفشاشو خم میکنه

 

وآستیناش بالا وآب میچکه

 

جوراباشم از جیباش آویزونه

 

مهم نیست دخترای جفنگ دانشگاه مسخرش کنن

 

 

سلامتی اونی که تو تابستون میره اردوی جهادی نه صفا سیتی با دوست دختراش توشمال

 

سلامتی هرچی پسرخوب این جوریه ...

 

سلامتی همشون بلند صلوات بفرستید...


یک روز دو دوست با هم و با پای پیاده  از جاده ای در بیابان عبور می کردند.بعد از چند ساعت سر موضوعی با هم اختلاف پیدا کرده و به مشاجره پرداختند.وقتی که مشاجره آنها بالا گرفت ناگهان یکی از دو دوست به صورت دوست دیگرش سیلی محکمی زد .بعد از این ماجرا آن دوستی که سیلی خورده بود بر روی شنهای بیابان نوشت :

امروز بهترین دوستم به من سیلی زد.

سپس به راه خود ادامه دادند تا به یک آبادی رسیدند.چون خیلی خسته بودندتصمیم گرفتند که همانجا مدتی در کنار برکه به استراحت بپردازند.

ناگهان پای آن دوستی که سیلی خورده بود لغزید و به برکه افتاد.

کم کم او داشت غرق می شد که دوستش دستش را گرفت و او را نجات داد .بعد از این ماجرا او بر روی صخره ای که در کنار برکه بود این جمله را حک کرد:

امروز بهترین دوستم مرا از مرگ نجات داد.

بعد از آن ماجرا دوستش پرسید این چه کاری بود که تو کردی ؟

وقتی سیلی خوردی روی شنها آن جمله را نوشتی و الان این جمله را روی سنگ حک کردی ؟

دوستش جواب داد وقتی دلمان از کسی آزرده می شود باید آن را روی شنها بنویسیم تا بادهای بخشش آن را با خود ببرد. ولی وقتی کسی به ما خوبی می کند باید آن را روی سنگ حک کنیم تا هیچ بادی نتواند آنرا به فراموشی بسپارد.

خدایا؛
همیشه و هر لحظه یادم بنداز که؛

نامحرم، نامحرم است؛
چه در دنیای حقیقی، چه در دنیای مجازی؛
یادم بنداز فاطمه «س» را که؛
از نابینا رو می پوشاند ...

*************************************************

روزمیلاد درّ درخشان مهر وعاطفه، پرستار زخم های به خون نشسته کربلا حضرت زینب کبری، دعا کنیم تعجیل در فرج را با ذکر «صلوات»





بیگانه شدی دوست ...


حرفی و حدیثی و کلامی بفرست....


ما را نه در این غمکده عمری با قیست.....


تا خرده نفسی هست ، پیامی بفرست.....






هیچ شباهتی به یوسف ندارم ....

                                نه پیامبرم ...................

                                             نه زیبایم .....................

                                                 نه چشم به راهی دارم..................

فقط در چاه افتاده ام...


غربت را نباید در شهری غریب یا در گم شدن لحظه های آشنا جستجو کرد"
.
.
.
.
.
.
.
.
"هرگاه عزیزت نگاهش را به دیگری تعارف کرد آنگاه تو غریبی">>>>>>>>>>>>






فرق است بین دوست داشتن و داشتن دوست

دوست داشتن امری لحظه ایست

ولی داشتن دوست استمرار لحظه های دوست داشتن است . . .