پدر و پسر

بر الوالدین احسانا

پدر و پسر

بر الوالدین احسانا

خدایا؛
همیشه و هر لحظه یادم بنداز که؛

نامحرم، نامحرم است؛
چه در دنیای حقیقی، چه در دنیای مجازی؛
یادم بنداز فاطمه «س» را که؛
از نابینا رو می پوشاند ...

*************************************************

روزمیلاد درّ درخشان مهر وعاطفه، پرستار زخم های به خون نشسته کربلا حضرت زینب کبری، دعا کنیم تعجیل در فرج را با ذکر «صلوات»





بیگانه شدی دوست ...


حرفی و حدیثی و کلامی بفرست....


ما را نه در این غمکده عمری با قیست.....


تا خرده نفسی هست ، پیامی بفرست.....






هیچ شباهتی به یوسف ندارم ....

                                نه پیامبرم ...................

                                             نه زیبایم .....................

                                                 نه چشم به راهی دارم..................

فقط در چاه افتاده ام...


غربت را نباید در شهری غریب یا در گم شدن لحظه های آشنا جستجو کرد"
.
.
.
.
.
.
.
.
"هرگاه عزیزت نگاهش را به دیگری تعارف کرد آنگاه تو غریبی">>>>>>>>>>>>






فرق است بین دوست داشتن و داشتن دوست

دوست داشتن امری لحظه ایست

ولی داشتن دوست استمرار لحظه های دوست داشتن است . . .

بی خبر از حال هم بودن چه سود؟

برمزار مردگان خویش نالیدن چه سود؟

زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید

ورنه بر سنگ مزارش آب پاشیدن چه سود؟

گر نرفتی خانه اش تا زنده بود

خانه ی صاحب عزا تا صبح خوابیدن چه سود؟

گر نپرسی حال من تا زنده ام

بعد مرگم اشک و نالیدن چه سود؟

دلم گرفته

حتی امروز نشستم گریه کردن

خدا جون دوست دارم

بابا وظیفه من هستش که به دیگران کمک کنم

چرا بهم میگن زندگی اون خراب هستش به ما چه

خب اونم نیاز به کمک داره

به خاطر این ناراحت نیستم

به خاطر این ناراحتم که حرفمو گوش نمیدن

فقط میخوان حرف حرف خودشون باشه

بهشون میگم دور گوشی من نرید

بازم میره

اعصابم خورد شد و گوشیم رو زدم دیوار تا هم من راحت بشم هم اون

انگار که اونا رئیس من هستن

انگار نه انگار که ....

حرف فقط حرف خودش هستش
بیش از ده بار گفتم حرفمو گوش کن

ولی...

خدایا ....

خدایا.......

خدایا.........

خیلی اعصابم خورد هستش ولی هیچ کاری نمیتونم انجام بدم

حمام رفتن بهلول 

روزی بهلول به حمام رفت ولی خدمه حمام به او بی اعتنائی کرده و آن طور که دلخواه بهلول بود او را کیسه نکشید . 

 با این حال وقت خروج از حمام بهلول ده دینارکه همراه داشت همگی را به استاد حمامی داد و 

 گارگران حمام چون این بذل و بخشش را دیدند همگی پشیمان شدند که چرا نسبت به او بی اعتنائی کردند . 

 بهلول هفته دیگر به حمام رفت این مرتبه تمام کارگران با کمال احترام او را شستشو کرده و 

 مواظبت بسیار نمودند ولی با این همه سعی و کوشش کارگران بهلول فقط یک دینار به آنها داد 

 کارگران پرسیدند : بخشش بی جهت هفته قبل و رفتار امروزت با ما چیست ؟ 

 بهلول گفت : مزد امروز حمام را هفته قبل که حمام آمدم پرداختم و مزد آن روز حمام را امروز می 

 پردازم . تا شما ادب و رعایت مشتری های خود را بنمائید .